من دلم ميخواهد
خانهاي داشته باشم پر دوست
کنج هر ديوارش
دوستهايم بنشينند آرام
گل بگو گل بشنو...؛
هر کسي ميخواهد
وارد خانه پر عشق و صفايم گردد
يک سبد بوي گل سرخ
به من هديه کند
شرط وارد گشتن
شست و شوي دلهاست
شرط آن داشتن
يک دل بي رنگ و رياست...
بر درش برگ گلي ميکوبم
روي آن با قلم سبز بهار
مينويسم اي يار
خانهي ما اينجاست
تا که سهراب نپرسد ديگر
" خانه دوست کجاست ؟ "
خانه دوست همین جاست
ReplyDeleteکنار مهتاب
پای سجاده پر از بوی گل یاس سپید
خانه دوست همانجاست که دل
می تپد از شوق خدا
در همان دل که در آن نیست بجز
بوی خدا, نور خدا
خانه دوست همین جاست درون دل من و درون دل تو
لیک باید بتکانیم دل را ز غبار دنیا
و کنیم مملو از انوار خدا
تا به اوج ملکوتش برسیم
"وبه قول سهراب : "خانه دوست در این نزدیکی است
لای این شب بوها
!پای آن کاج بلند
پس بیا تا ما هم سهمی داشته باشیم از این بوی خدا, نور خدا
ReplyDeleteچون دل من می تپد از وصف حضورش